محراب جانمحراب جان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

محراب عزیز دل مامان فاطمه

این فرشته مهربون مامانه که عاشقه پرنده هست

مامان جون هر وقت میریم خونه خاله البته خاله من مامان اونجا 6 تا فنچ هست تو قفس وقتی تو چشمات بهشون میافته به طرفشون حمله میکنی انگاری دلت میخواد بگیریشون یه جوری جیغ میکشی میخندی از خودت صدا در میاری که دیگه نگو بقیه هم از کارات به خنده میافتن تازه اگه بذاریمت پایین انگار که کسی دنبالت کرده باشه تند تند میری بسمتشون اها یادم رفت بهت بگم خاله سمیه (دختر خاله مامان) اسمتوگذاشت فنچ الانم که دارم برات مینویسم تازه از خواب بیدار شدی دار از سر و کول منو این لب تاب و موس بیچاره بالا و پایین میپری تا خراب کاری نکردی من برم ..........  ...
4 مرداد 1391

ای ای دندون دندون دندون محراب جونم افتاد تو قندون

سلام جیگر مامان اول یه خبر بدم بهت که خوشحال بشی تو هم به جمع همه ی دندون دارای دنیا اضافه شدی و دو تا مروارید ناز کوچولوی موچولو از لثه ی خوشگلت پس از چند ماه سختی و مرارت بلاخره زد بیرون حالا دیگه فکر کنم بیشتر مه مه منو گاز بگیری چوتا وقتی که دندون نداشتی هم خیلی گازم میگرفتی حالا چه برسه که مامان فدا دندون دارم شده الانم که دارم برات می نو یسم رو پام لالا کرده ای محراب گلم منو بابا جونت دندون دار شدنت رو بهت تبریک میگیم البته جشن دندونیت یادمون نرفته گل مامان چون دیگه چیزی به ماه رمضون نمونده مامان جون زهرا میگه باشه بعد ماه رمضون اخه زحمت جشن گردن خودشه که دستش درد نکنه به خاطر زحمتی که برات میکشه و برات چیزی کم نمیذاره از الانم ت...
4 مرداد 1391